کسب و کار بین المللی

ویدیو: می‌خواهید چه‌کاره شوید؟

ارائه مشترک دکتر سارا رضوانجو و مهندس ریحانه بیسادی بر اساس کتاب «همه چیز بودن»

اگر به سراغ کتاب همه چیز بودن آمده‌اید، احتمالاً به‌این دلیل است که در رسیدن به پاسخی مشخص به این سؤال به مشکل برخورده‌اید: «می‌خواهید چه‌کاره شوید؟» با وجود این، قرار نیست من به شما نشان دهم چطور این مشکل را حل کنید. این کتاب برای کسانی است که نمی‌خواهند فقط به یک موضوع بپردازند و از دیگر علایق‌شان دست بکشند. شاید بهتر است بگویم این کتاب برای انسان‌های کنجکاو است؛ برای کسانی که با یادگیری چیزهای جدید و خلق‌کردن و دگرگونیِ هویت، اشتیاق را تجربه می‌کنند.

همه چیز بودن

این کتاب برای کسانی است که نمی‌خواهند فقط به یک موضوع بپردازند و از دیگر علایقشان دست بکشند. شاید بهتر است بگویم این کتاب برای انسان‌های کنجکاو است؛ برای کسانی که با یادگیری چیزهای جدید و خلق کردن و دگرگونی هویت، اشتیاق را تجربه می‌کنند.

شما مجبور نیستید یک چیز را انتخاب کنید! این همان راز بزرگی است که هیچکس به شما نمی‌گوید. این کتاب به شما نشان خواهد داد به چه روش‌هایی می‌توانید حرفه‌ای بسازید که نه تنها پایدار و نتیجه‌بخش باشد، بلکه به شما اجازه دهد تا آنجا که دلتان می‌خواهد کشف و جست‌وجو کنید یا به عبارتی، چطور همه چیز باشید.

شما مجبور نیستید یک چیز را انتخاب کنید! این همان راز بزرگ است که کسی به شما نمی‌گوید. این کتاب به شما نشان خواهد داد به ‌چه روش‌هایی می‌توانید حرفه‌ای بسازید که نه‌تنها پایدار و نتیجه‌بخش باشد، بلکه به شما اجازه دهد تا آنجا که دل‌تان می‌خواهد کشف و جست‌وجو کنید یا به‌عبارتی، چطور همه‌چیز باشید.

با این توضیحات باید توجه کنید که این کتاب معمولی نیست و خواندنش هم تجربه‌ای معمولی نخواهد بود. ساختن زندگی‌ای چندبعدی به درون‌نگری و آزمایش نیازمند است. من اینجا هستم تا شما را راهنمایی کنم، اما از شما می‌خواهم در طول این مسیر کارهایی را انجام دهید؛ ازجمله تهیه‌ی فهرست، قشقرق به‌پاکردن، تحقیق درباره‌ی ترکیب‌های کلامی عجیب و… پس لطفاً حین خواندن کتاب چند برگ کاغذ، خودکار و حتی ماژیکی خوش‌رنگ همراه داشته باشید تا جمله‌هایی را که می‌خواهید در ذهن‌تان بماند علامت بزنید. این کار آغاز مسیری مهم و درعین‌حال سرگرم‌کننده است.

وقتی بزرگ شدی می‌خوای چه‌کاره شوی؟

یادتان می‌آید وقتی کودک بودید از شما می‌پرسیدند وقتی بزرگ شدید می‌خواهیدچه‌کاره شوید؟ این سؤال چه حسی داشت؟ من وقتی به پنج یا شش سالگی‌ام فکر می‌کنم، جواب دقیقی یادم نمی‌آید، ولی به خاطر دارم بعد از اینکه جواب می‌دادم چه اتفاقی می‌افتاد؟ چهره‌ی فرد بزرگسالی که سؤال کرده بود حالتی حاکی از تأیید و غرور به خود می‌گرفت. اظهار هویت احساس خوبی به همراه داشت. با این پاسخ دنیا، یا دستکم دنیای کوچک من، تأییدم می‌کرد. وقتی بزرگتر می‌شویم این سؤال برای اغلب ما از تمرین خیال‌بافی خوشایند به سؤالی جدی و نگران‌کننده تبدیل می‌شود. با مرور زمان فشار ناشی از واقع‌بینی را حس می‌کنیم: جواب سنگینی است و عواقبی دارد که ما را به خودش متعهد خواهد کرد. احساس می‌کنیم اطرافیان در تلاشند دقیقاً مشخص کنند ما به چه نوع آدمی تبدیل می‌شویم.

جالب اینکه همچنان در پی همان تأییدی هستیم که در خردسالی دریافت می‌کردیم، وقتی که می‌گفتیم دوست داریم دلقک سیرک یا دایناسور شویم. ما این تأیید را می‌خواهیم، درحالیکه نمی‌خواهیم محدود شویم یا تصمیمی اشتباه بگیریم. درست در زمانی که نیروهای بیرونی به ما تلنگر می‌زنند که «یک رشته انتخاب کنیم»، «روی نقاط قوتمان تمرکز کنیم» و «تخصصی به دست آوریم». ما انسان‌های فناپذیر در تلاشایم که بدانیم چه کسی هستیم و زندگی ما چطور اهمیت خواهد یافت. تمامی این‌ها تبدیل می‌شود به آشفته‌بازاری از فشارهای بیرونی و درونی که با سردرگمی کشف وجود و هویت آمیخته است؛ ناگفته نماند که این آشوب به دوره‌ی نوجوانی اختصاص ندارد و برای بسیاری از ما تا آخر عمر ادامه دارد.

شاخه به شاخه پریدن یا همه‌کاره و هیچ‌کاره بودن؟

در زمینه‌های بسیاری بر انتخاب هویتی واحد تأکید شده است. کتاب‌های حرفه‌ای باب‌روز و مشاوران به ما آزمون‌هایی می‌دهند تا کمک کنند گزینه‌های شغلی‌مان را جرح و تعدیل کنیم و به بهترین گزینه برسیم؛ کالج‌ها و دانشگاه‌ها از ما می‌خواهند رشته‌ای مشخص را انتخاب کنیم. کارفرمایان گاهی از متقاضیانی که مهارت‌هایی خارج از حوزه‌ی کاری دارند توضیح می‌خواهند که به طور ضمنی از نداشتن تمرکز یا ناتوانی حکایت می‌کند. اطرافیان و رسانه‌ها درباره‌ی خطر نیمه‌کاره رها کردن، شاخه به شاخه پریدن یا همه‌کاره و هیچ‌کاره بودن هشدارهای ناخوشایندی به ما می‌دهند. در این میان زندگی تخصص‌گرایانه تنها راه موفقیت ترسیم می‌شود؛ به عبارتی، در فرهنگ ما نگاهی آرمانی به این مقوله وجود دارد.

همه‌ی ما داستان پزشکی را شنیده‌ایم که همیشه می‌دانسته است می‌خواهد پزشک شود یا نویسنده‌ای که اولین رمانش را در ده سالگی نوشته است. دیگران این دسته از آدم ها را به عنوان نمونه‌های درخشان به رخ ما می‌کشند؛ البته چنین افرادی قطعاً وجود دارند و منظور نفرت داشتن از افراد متمرکز معدود نیست، اگرچه بسیاری از ما در قالب‌های آن‌ها نمی‌گنجیم. ما از طریق نشانه‌های اجتماعی و شرطی‌سازی یاد می‌گیریم ایده‌ی آرمانی ندای راستین را باور کنیم: به این ایده باور پیدا کنیم که ما، نفر به نفر، در زندگی کاری بزرگ بر عهده داریم و قرار است آن را انجام دهیم؛ به عبارتی، تقدیر ما این است!

همه چیز بودن
همه چیز بودن

اگر در این چارچوب‌ها نگنجیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

فرض کنیم شما درباره‌ی چندین موضوع مختلف کنجکاوید و می‌خواهید در زندگی کارهای بسیاری انجام دهید. اگر نتوانید یا نخواهید فقط به یک مسیر حرفه‌ای قناعت کنید، ممکن است نگران شوید که برخلاف همه، ندایی راستین ندارید و به همین خاطر، زندگیتان بی‌هدف است. در واقع اینطور نیست! برعکس، دلیل‌های بسیار جالبی برای گرایش شما به حرکت میان زمینه‌های مختلف و بلعیدن دانش و تجربه‌های تازه و همچنین آزمودن هویت‌های جدید وجود دارد.

شما چند پتانسیلی هستید

آیا حین خواندن این توضیحات سرتان را به نشانه‌ی موافقت تکان می‌دادید؟ اگر چنین است، خبر خوبی برایتان دارم! شما احتمالاً چندپتانسیلی هستید؛کسی که علایق و فعالیت‌های خلاقانه‌ی بسیاری دارد. اگر اولین بار است که به این واژه برمی‌خورید، ممکن است برایتان خیلی قلمبه سلمبه به نظر بیاید. حال سعی کنید چندپتانسیلی را به سه بخش تقسیم کنید و آن را شمرده و بلند بخوانید: چند – پتانسیلی – ی. آنقدرکه به نظر می‌آمد بیگانه نیست، نه؟ درهرصورت اگر ترکیب چندپتانسیلی دشوار است یا حس می‌کنید مناسب شما نیست، گزینه‌های دیگری نیز وجود دارند.

در کتاب همه چیز بودن رایج‌ترین عبارت‌ها را برای تعریف این سبک شخصیتی فهرست شده:

  • چندپتانسیلی: کسی که علاقه‌ها و فعالیت‌های خلاقانه‌ی بسیاری دارد؛
  • همه‌چیزدان: کسی که درباره‌ی چیزهای مختلف دانش بسیاری دارد یا توانایی یادگیری دانش نامه‌وار دارد؛
  • فرد رنسانسی: کسی که به چیزهای زیادی علاقه دارد و درباره‌ی آن‌ها بسیار می‌داند؛
  • همه‌کاره: کسی که می‌تواند در حوزه‌های متنوع، کاری مقبول ارائه کند؛ شخص توانمند و کارا؛
  • کل‌گرا: فردی که مهارت‌ها، علایق یا عاداتش متنوع یا غیرتخصصی است؛
  • اسکنر: فردی با کنجکاوی بسیار درباره‌ی موضوع‌های پراکنده‌ی فراوان (برگرفته از کتاب فوق‌العاده‌ی امتناع از انتخاب! نوشته‌ی باربارا شر)؛
  • خمیرمانند: فردی با توانایی دربرگرفتن هویت‌های گوناگون و انجام دادن دلنشین گستره‌ای از وظیفه‌ها.

این مترادف‌ها در معنا تفاوت‌هایی جزئی دارند؛ چندپتانسیلی و اسکنر بر انگیزه و کنجکاوی تأکید می‌کنند، درحالیکه همه‌چیزدان و فرد رنسانسی بر دانش تجمیع شده متمرکزند. درعین‌حال، دو تعبیر آخر معانی متضمن تاریخی‌ای دارند که نام افرادی چون لئوناردو داوینچی و بنجامین فرانکلین را تداعی می‌کنند. معمولاً همه‌کاره، بیش از آنکه بر دانش کسی دلالت کند، به مهارت‌هایش بازمی‌گردد و کل‌گرا به فردی اطلاق می‌شود که دانشی گسترده اما سطحی دارد.

تفاوت این معانی بسیار ظریف است و در نهایت آنچه اهمیت دارد انتخاب واژه‌ای برای توصیف خود شماست، طوری که بتواند در شما احساس خوبی برانگیزد. عبارت یا عبارت‌هایی را انتخاب کنید که با آنها هم‌ذات‌پنداری بیشتری دارید یا اصلاً از هیچ یک استفاده نکنید و عبارت خودتان را خلق کنید.

سخن پایانی

حقیقت این است که شما بدون تقدیر یا هدف نیستید؛ دلیل بسیار خوبی پشت کنجکاوی سیری‌ناپذیرتان وجود دارد: شما کسی هستید که قرار است اوضاع را به هم بریزد، چیزی نوین خلق کند، مسئله‌های پیچیده و چندبعدی را حل کند و به شیوه‌ای منحصربه‌فرد زندگی دیگران را بهتر کند. تقدیرتان، هر چه باشد، شما نمی‌توانید با سرکوب کردن چندپتانسیلی بودنتان آن را محقق کنید؛ باید آن را دریابید و از آن به بهترین نحو استفاده کنید. حتی اگر همه چیز بودن از نگاه دیگران هیچکاره بودن باشد.

ارائه مشترک: سارا رضوانجو و ریحانه بیسادی

منبع
کتاب همه چیز بودن نوشته امیلی واپنیک, ترجمه سعید دانشمند
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا